کجایی جوانی...

تف تو این روزگار نامرد....حالا دیگه این فنچ ها هم برا من لات شدن.... کجایی جوانی که....

... البته خودمونیم ها...تو جوونیمون هم هیچ پخـــی!!! نبودیم

اوضاع احوال من

این خیلی بده که هیچ اتفاق جالبی در طول روز برای آدم نیفته تا بتونه تو وبلاگش بنویسه...

 داشتم فکر می کردم پریروز که مثل دیروز بود چقدر شبیه امروزه... هوا گرمه... من بی حوصله ام.... درختها گیجن... گلها کلافه..! خیابونا شلوغن... گنجشکها اعصاب ندارن... ابرا نیستن... بارون کجاست..؟   رفیقا کار دارن... معرفت گم شده..! ساعتها بی حالن... دقیقه ها به کندی میگذرن... اما روزا و هفته ها پر شتاب..!!  من بزرگ میشم... دنیا کوچیک....

فکر کنم شدیدا دچار روز مره گی شدم...... برای همین بهتره فقط سالی یه بار آپ کنم... با کلی مطالب جالب و خوندنی..!!!

این آخریا...

 

مدتیه روی نوار پیروزی های بی ارزش افتادم..

 

که اگه همشونو با هم جمع کنی ببری نونوایی یدونه نون هم بهت نمیدن..!

همینجوری...

 

ـ در ضمن آقای دکتر مدتیه سگم بی حال و کم تحرک هم شده

ـ خدمت شما عرض کردم این بیماری باعث میشه تحرک و غذای حیوون کم بشه این آمپول رو که بهش زدم حالش بهتر میشه

ـ راستی آقای دکتر خودم هم مدتیه غذام...

ـ چی فرمودید..!؟

ـ ها..؟ هیچی...می..مم..میگم خودم فهمیدم غذاش کم شده..!

* اَی تو اون روحت !

.............................................................................................................................................................!

 وقتی بهش گفتم دوستش دارم قند ته دلش آب شد... اینو از برق چشماش یا از لبخندی که سعی داشت قایمش کنه نفهمیدم چون اونقدر تابلو بنـــدری میزد که اصلا اینا دیده نمیشد..!

* بعضی ها بی جنبه هستن دیگه...

چرا می نویسم ؟

سلام

تا حالا با خودتون حرف زدین ؟ با اونی که درون شما زندگی میکنه اونو میگم... اسمش چیه وجدان ؟ شیطان ؟ضمیر ناخود آگاه و پنهان ؟ یا شایدم تنهایی ؟ چی بهم میگین؟ خیلی توی کاراتون فضولی میکنه ؟ شده احساس کنید به حرف زدن باهاش بدجوری عادت کردین ؟ تا حالا به نظرتون رسیده که لابلای حرفای زیادی که بهم میگین بعضیهاش ارزش نوشته شدن رو دارن ؟ فکر میکنین دیوونه هستید ؟ منم نمیدونم !؟ خداییش چندتا شخصیت دارین ؟ شمارو با کدومش میشناسن ؟ همونی که شما دوست دارینه..؟ خوبیه وبلاگ همینه دیگه می تونید توش شخصیت های دیگه ای که دارین رو نشون بدین... همه حرفایی که دلتون می خواد بزنین ولی...

 بعضی وقتا آدم همینجوری احساس می کنه که بعضی از این حرفا رو باید بنویسه حالا در مورد هر چی میخواد باشه خوب و بدشم بماند مهم اینه که سعی خودش رو بکنه درست مثل من .... شاید اینجوری یه آرامش برسه تا ببینیم چی میشه !؟